در اوایل دههٔ ۵۰ میلادی آدرنو در مقالهٔ «نقد فرهنگ و جامعه» نوشته بود: «بعد از آشویتس، نوشتن شعر بربریت است». گونتر گراس در دههٔ ۶۰ در شعر زیر میکوشد تا به او پاسخی مناسب بدهد و چگونگیِ زیستن و شعرنوشتن را در عصری توصیف کند که دنیا دیگر در آن سیاه یا سفید نیست، بلکه خاکستری است. گراس در شمارهٔ ۹ روزنامه «تسایت» بهتاریخ ۱۹۹۰ در این مورد میگوید: «از آنجایی که من خود را مالک استعدادهای خود میدانستم و تنها مالک آنها، میخواستم که آنها را تجربه کنم و به اثبات رسانم. طبیعتاً گفتهٔ آدرنو برای من، چون ممنوعیتی به نظر میآمد؛ انگار کسی متکبرانه و خداگونه پرندگان را از خواندن نهی کند.»
ریاضت – شعری از گونتر گراس
برگردان: دکتر فرشته وزیرینسب
گربه گفت.
گربه چی گفت؟
گفت تو باید با سیاهقلم
عروسها و برف را سایه بزنی
باید رنگ خاکستری را دوست بداری
زیر آسمان ابری باشی
گربه گفت.
گربه چی گفت؟
گفت تو باید مثل سیبزمینی
روزنامهٔ شب را چون گونی بر تن کنی
و این لباس را مدام پشتورو کنی
و دیگر لباس نو بر تن نکنی
گربه گفت.
گربه چی گفت؟
گفت که باید ناوگانی دریایی بکشی
گیلاسها و شقایقها و خونهای دماغ را بکشی
همینطور تمام پرچمها را
و بر شمعدانیها خاکستر بپاشی
چنین گفت گربه:
«تو اینگونه باید زندگی کنی:
با دل و قلوه و جگر
با جگر سفیدهای ترش بینفس
با طحالی کهنه و جگری سفت
از درون ظرفی خاکستری.»
و بر روی دیوار، آنجا که بیوقفه
تصویر سبز نشخوارهای سبز بود،
باید با سیاهقلم بنویسی
ریاضت، بنویس: ریاضت.
چنین گفت گربه: بنویس ریاضت